کد مطلب: 

222815

درخواست نامتعارف مرد مشهدی از دخترش پس از فوت همسرش

روزی که مادرمان از دنیا رفت انگار آرزوهای مان غروب کرد. پدرم به جای توجه به من و خواهر و برادرم و جمع و جور کردن زندگی توفان زده مان به فکر زن گرفتن افتاد و با ازدواج مجددش عرصه را بر ما تنگ و تیره بخت مان کرد.
درخواست نامتعارف مرد مشهدی از دخترش پس از فوت همسرش

به گزارش سیتنا، دختر جوان که از دست رفتارهای پدرش به ستوه آمده است درباره زندگی بی فروغ شان می گوید: تازه وارد دانشگاه شده بودم که با فوت ناگهانی مادرم همه چیز دگرگون و روزگار ما سیاه شد. بعد از فوت مادرم، پدرم به جای توجه به ما به فکر ازدواج آن هم در بحبوحه برگزاری مراسم چهلم افتاد.

وقتی من و خواهر و برادرم از این ماجرا توسط عمویم باخبر شدیم اول باور نکردیم اما بعد از پیگیری و سوال از پدرمان متوجه این داستان تلخ شدیم.

اول با ازدواج مجدد پدرمان سرسختانه مخالفت کردیم اما وقتی دیدیم تصمیم اش را گرفته است پیشنهاد دادیم لااقل صبر کند تا سال مادرمان را بدهیم اما فایده ای نداشت و او با یک زن مطلقه ازدواج کرد. سر این موضوع من و خواهر و برادرم به شدت از پدرم کینه به دل گرفتیم و به نوعی بی محلی را از ابتدای ورود نامادری مان شروع کردیم و همین ماجرا باعث وقوع اتفاقات و کشمکش های زیادی شد.

پدرم بدون گرفتن مراسم خاصی برای خواهر بزرگ‌ترم و تهیه جهیزیه لازم همسرش را وادار کرد تا دست زنش را بگیرد و سر خانه و زندگی شان بروند. بعد از رفتن خواهرم من در خانه تنها ماندم، برادرم اصلاً به خانه نمی آمد و زندگی مجردی را در پیش گرفت. تنها مزاحم و موی دماغ پدر و نامادری ام من بودم.

هر روز دعوا و جنجال من و نامادری ام به راه بود و پدرم با حمایت از زنش به شدت مرا کتک می زد و گاهی داخل اتاق زندانی می کرد و بعد از مدتی شهریه دانشگاهم را نداد و به ناچار ترک تحصیل کردم.

پدرم چندین بار برای خلاص شدن از دستم و البته با دخالت های نامادری ام می‌خواست به زور من را شوهر دهد ولی هر بار به خاطر مخالفت من و همچنین تهدید برادرم مدتی کوتاه می آمد.

دعوای ازدواج اجباری ما ادامه داشت تا این که یک شب وقتی وارد خانه شدم دیدم بدون هماهنگی با من خواستگار آمده است.

او از من خیلی بزرگ‌تر بود و قبلاً یک بار ازدواج ناموفق داشت. بعد از پی بردن به این ماجرا با سر و صدا خواستگاری را به هم زدم و پدرم تهدید کرد و گفت: باید هر طوری که شده با او ازدواج کنم وگرنه عواقب بدی در انتظارم خواهد بود.

روز بعد با مشورت با برادرم تصمیم گرفتم برای کوتاه آمدن پدرم از این درخواست نامتعارفش به دادگاه خانواده بیایم تا شاید با کمک مشاوران و قانون راه حل درستی برای حل این مشکل بیابم و از ازدواج اجباری خلاص شوم.

انتهای پیام

به این محتوا امتیاز دهید: 

هنوز رأی ندارید
سیتنا 4
2018-12-26 21:05

افزودن دیدگاه جدید