کد مطلب: 

197500

بازار جدید فحشا در تهران؛ پسران تن فروش برای زنان پولدار!

روزنامه مردم سالاری در گزارشی عجیب نوشت: در سالهای اخیر بازار فحشا شکل جدیدی پیدا کرده است. علاوه بر زنان و دختران در بخش‌هایی از تهران دیده شده است که پسران نیز در ازای دریافت پول، خود را به زنان متمول می‌سپارند. حتی خانه‌های تیمی‌پسران نیز شکل گرفته است. این موضوع متاسفانه روز به روز رو به پیشرفت است و بعضی از مردان و پسران با این کار امرار معاش می‌کنند.
بازار جدید فحشا در تهران؛ پسران تن فروش برای زنان مایه دار!

به گزارش سیتنا، در ادامه این گزارش به قلم "پرستو بهرامی‌راد" آمده است: به نظر می‌رسد پسران و مردانی که به تن فروشی روی می‌آورند، افسردگی زنان روسپی را تجربه نمی‌کنند. همچنین درآمد بیشتری نیز نسبت به زنان دارند، اما سعی می‌کنند، کارخود را پنهان کنند. ازدواج‌های نامتعارف در بعضی از خانواده‌ها باعث شده است که این شکل از تن فروشی شکل گیرد و ریشه این مسائل را می‌توان در فقر فرهنگی و مالی جستجو کرد.

عقربه‌های ساعت وقتی از ۹ شب می‌گذرد، در خیابان‌های کد دار شهر کنار خرید و فروش لباس و مواد غذایی و دیگر اقلام مصرفی، بازار دیگری نیز شکل می‌گیرد.

بازاری که در آن تن، خرید و فروش می‌شود. در این بازار ماراتن ماشین‌ها و انسان‌هایی را می‌توان دید که برای خرید بهتر به رقابت می‌پردازند و پس از معامله کثیف و غیر‌قانونی، اما علنی، با افتخار از خرید خود از جلوی دیدگان دور می‌شوند. در این میان این بازار به میزان فراوانی پر درآمد و گسترده شده که خانه‌های تیمی‌فراوانی در شهر شکل گرفته است. افراد زیادی به عنوان رابط‌های موتورسوار نیز در این بازار درآمدهای فراوانی کسب می‌کنند. یک بازار پنهان در دل شب، که به صورت غیر قانونی، اما علنی به کار خود ادامه می‌دهد و در نقاط مختلف شهر نفوذ کرده است.

بر همین اساس سعی کردیم از زندگی این قبیل افراد سر در بیاوریم و عمق فاجعه‌ای را که در شب‌های تاریک این شهر رخ می‌دهد به تصویر بکشیم.

پرده اول

از جمعیت زنان خیابانی آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق تحقیقات «مردم‌سالاری» اکثر زنانی که به فساد روی آورده‌اند، این کار را برای امرار معاش انجام می‌دهند. البته بسیاری از آن‌ها بعد از مدتی معتاد به مواد مخدر می‌شوند و همین امر باعث فساد بیشتر در این زنان می‌شود. اما موضوع اصلی که بسیار به آن کم پرداخته می‌شود، چرایی وجود مردانی است که در خیابان‌ها به دنبال کالای مطلوبشان هستند. مشکلات اقتصادی و عوامل فرهنگی و رسانه‌ای در سالهای اخیر باعث شده است که آمار ازدواج کاهش یابد و همینطور به آمار طلاق‌ها افزوده شود.

همین امر نیز باعث رشد روز افزون فساد و فحشا در سطح شهر شده است. از سوی دیگر گسترش خانه‌های تیمی در سطح شهر وشکل گیری آن‌ها در کنار منزل‌های افراد آبرومند باعث گول خوردن دختران و زنان بسیاری شده و آن‌ها را وارد این بازار کثیف کرده است.

صحنه نخست: آرزوی مرگ

جلوی در بام تهران ایستاده‌اند. دختر وسطی سیگاری می‌کشد و دودش را با نظم خاصی از دهانش خارج کند. می‌گوید: «پدر و مادرم پزشک هستند. نیازی به پول ندارم. اما از زمانی که یادم می‌آید هیچ کس به من محبتی نکرده است. مادر و پدرم سالهاست که من را نمی‌بینند و حتی نمی‌پرسند که شب‌ها کجا می‌روم. همین موضوع باعث شده به این کار روی بیاورم.»

گلارا به شیشه نیز اعتیاد دارد و به جای پول از مشتری‌هایش مواد می‌گیرد. او دو ماه پیش ۲۰ ساله شده است. همانطور که سیگارش را به زمین می‌اندازد و با پاشنه ده سانتی کفشش بی‌معطلی فیلتر سیگار را له می‌کند ادامه می‌دهد: «وقتی آدمی‌آرزوهایش تمام شود، دیگر چیزی برایش مهم نیست.»

همان لحظه تویوتا کمری جلوی پایش می‌ایستد و بعد از کمی‌چانه زدن سوار ماشین می‌شود. ماشین با سرعت زیادی به حرکت در می‌آید و چشمان دو دختر دیگر روی ماشین می‌ماند. دختر دیگر که موهای بلند مشکی دارد و از زیر شالش نمایان است، می‌گوید: «سه روز است که کسی سوارم نکرده و کنار خیابان‌ها خوابیده‌ام. من حتی پیشنهاد ۵ هزار تومان هم می‌پذیرم. فقط جای خوابی در این سرما می‌خواهم.» قطره اشکی از میان مژه‌های بلندش خارج می‌شود و ادامه می‌دهد: «از دست نامادریم فرار کردم و مدتی در خانه‌ای تیمی‌ زندگی می‌کردم. اما بهم تهمت دزدی زدند و از آنجا بیرونم انداخته‌اند.» او از اینکه سوار ماشینی شود و بعد در خانه با چندین نفر روبرو شود وحشت دارد و با اشکهایی که شدت گرفته است، می‌گوید: «دلم می‌خواهد تمام پول‌هایی را که در می‌آورم آتش بزنم، اما چاره‌ای ندارم.»

سمیه که تمام مدت گوشه‌ای ایستاده است و به حرف‌های دختر با موهای مشکی بلند گوش می‌دهد، زیر لب می‌گوید: «دعا کن زودتر بمیریم.» بدون اینکه چیز دیگری بگوید در تاریکی شب گم می‌شود.

صحنه دوم: فحشای شیک!

نمای برج که از نوع معماری یونانی است، هر چشمی‌ را به خود مجذوب می‌کند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران قرار دارد. لابی شیک و لاکچری خبر از گران‌قیمت بودن آپارتمان‌های این برج می‌دهد. دختر قد‌بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز می‌کند. با چشم می‌توان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود ۲۰۰ متر است.

با اینکه جلوی درب آپارتمان تابلویی مبنی بر آتلیه عکاسی نیست، اما به راحتی با وسایل موجود درآنجا می‌توان فهمید که از این مکان به عنوان آتلیه عکاسی استفاده می‌شود. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد می‌شود. خانم هاشمی صاحب این خانه است و شغل رسمی او عکاسی است؛ اما کار این آپارتمان به همین جا ختم نمی‌شود.

خانمی که لیوان شربت خود را می‌نوشد، می‌گوید: «مادر من سال‌ها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام می‌دهم.» او با بادی که به غبغب می‌اندازد ادامه می‌دهد: «البته من بسیار شیک عمل می‌کنم. اولین بار با خواهرم شروع کردیم. ما مردهای ثروتمندی را در نظر می‌گیریم و فقط با آن‌ها کار می‌کنیم. دختر‌ها پیش ما امنیت دارند و پول خوبی در می‌آورند.»
در همین حین مرد قوی هیکلی وارد می‌شود و او را صدا می‌کند. بعد از خروج او دختر قد بلند که خواهر خانم او نیز است؛ همانطور که سومین سیگارش را روشن می‌کند، می‌گوید: «من از کارهای خواهرم خسته شده‌ام. سه سال است که ناراحتی اعصاب گرفته‌ام. خواهرم حتی از من هم برای پول درآوردن استفاده می‌کند.» ابروهایش را که با مداد قهوه‌ای پهن کرده به هم گره می‌خورد و با بغض ادامه می‌دهد: «دوست دارم ازدواج کنم و از دست این خانه، خواهرم و دخترهایی که به اینجا می‌آیند راحت بشوم. از اینکه مردان پیر و پولدار را تیغ بزنم، خسته شده‌ام.»، اما به اعتقاد خودش راهی برای بیرون آمدن از این باتلاق ندارد.

صحنه سوم: مردان متاهل

«بیشتر، مردان متاهل مشتری من هستند». در قسمت مردانه مترو سوار شده است. در هر ایستگاه به یک مرد نزدیک می‌شود و زیر لبی چیزهایی می‌گوید. همانطور که زیر چادر رژ لبش را پر رنگ می‌کند، می‌گوید: «شوهرم ۵ سال پیش به زندان افتاد و خرج ۴ بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار می‌کردم. بیشتر خانه‌هایی که می‌رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می‌داد و من مجبور می‌شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی که همسایه روبرویم بود آشنا شدم. او به من گفت: تا جوانم از این فرصت استفاده کنم؛ چم و خم کار را مدتی به من یاد داد. من هم بعد از مدتی کارم را در مترو شروع کردم و قیمتم از ۵۰ هزار تومان تا ۲۰۰ هزار تومان است.» مردی با کت و شلوار خاکستری وارد مترو می‌شود.
او به سمت مرد می‌رود و زیر لب چیزهایی به مرد می‌گوید. مرد از جیبش ۵۰ هزار تومان در می‌آورد و کف دست زن می‌گذارد. ایستگاه بعد نیز سریع خارج می‌شود. او سریع پول را در کیفش می‌گذارد و ادامه می‌دهد: «اقدس خانم به بعضی از زن‌های دیگر محله نیز آموزش داده است. آن‌ها وارد این کار می‌شوند، چون پول خوبی می‌توانند از این راه در بیاورند و به شوهرهایشان کمک مالی کنند. البته اقدس خانم هم در این بین درصد خود را می‌گیرد.» بلند می‌خندد و می‌گوید: «شوهر بعضی از آن‌ها می‌دانند زنشان چگونه پول در می‌آورد؛ ولی به خاطر اینکه پول خوبی به دست می‌آورند سکوت می‌کنند.» او سی و چهار سال سن دارد و فرزندانش بزرگ می‌شوند بدون اینکه بدانند مادرشان با چه پولی شکم آن‌ها را سیر می‌کند.

صحنه چهارم: آرزوهای رنگی گلبرگ

دور هم ماهواره نگاه می‌کنند و تخمه می‌شکنند. گلبرگ دختری با چشمان آبی‌رنگ است که فقط ۱۵ سال سن دارد. اومی‌گوید: «ما منتظر می‌مانیم که رابط بیاید و یکی از ما را ببرد یا کسی را با خود بیاورد.» او یک سال می‌شود که از خانه فرار کرده و از همان اول با گروه اکبر آشنا شده است.
گلبرگ از آرزوهای دور و دراز خود می‌گوید: «شنیده‌ام مشتری یکی از دختر‌ها عاشقش می‌شود و با او ازدواج می‌کند. من هم خیلی دعا می‌کنم که این اتفاق برایم بیفتد.» همانطور که هق هق می‌کند به اتاق داخل راهرو پناه می‌برد. سودابه با پوزخندی که کنار لبش است، می‌گوید: «تازه کار است و هنوز رویابافی می‌کند. دخترانی که یک بار پاهایشان به این خانه‌ها برسد از نظر جامعه مرده‌اند. وقتی خانواده‌هایمان نمی‌خواهند ما را ببینند از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت.» نرگس بلند می‌خندد و می‌گوید: «اگر یک روز در خیابان بماند وبا ۲۰ هزار تومان مجبور به فحشا شود، قدر این جا را می‌فهمد.» نرگس ده سال است که تن فروشی می‌کند و از اینکه وارد خانه‌های تیمی‌شده است ابراز خوشحالی می‌کند.

او می‌گوید: «تا چند سال پیش کنار خیابان می‌ایستادم و خیلی وقت‌ها پولم را نمی‌دادند و یا با توقع‌های نامتعارف روبرو می‌شدم. اما در این خانه امنیت دارم و قیمتم از ۳۰ هزار تومان به ۱۰۰ الی ۲۰۰ هزار تومان رسیده است.» او از نگاه‌های مردان در لحظه انتخابشان متنفر است. بعد از چند لحظه سکوت ادامه می‌دهد: «تحمل اینکه یک نفر به قصد لذت نگاهم کند بدم می‌آید. اما با عضویت در این گروه کمی احساس امنیت می‌کنم.» او معتاد است و از راه تن فروشی مواد خود را تهیه می‌کند.

در ادامه می‌گوید: «اولین بار شوهرم که معتاد بود، مجبورم به تن فروشی کرد. بعد از مدتی هم خودم معتاد شدم و حالا هم کارم به اینجا کشیده شده است.»، اما سودابه شرایط متفاوتی دارد و حامل ویروس اچ. ای. وی است.

او با لبخندی که انگار بر روی لبانش مهر شده است می‌گوید: «حدود یک سال پیش فهمیدم ایدز دارم. نمی‌دانم از چه زمانی و توسط چه کسی به این ویروس مبتلا شده‌ام و ممکن است افراد زیادی را مبتلا کرده باشم.» مقداری صدای تلویزیون که سریال ترکیه‌ای نشان می‌دهد را کم می‌کند و ادامه می‌دهد: «خیلی وقت‌ها دلم برای همسر بعضی از این مردان که بی‌گناه فقط برای لذت یک ساعته مرد زندگیشان مبتلا به ایدز می‌شوند، می‌سوزد.»

نرگس با کنایه می‌گوید: «دلت برای خودت بسوزد که اگر اکبر از اینجا بیرونت کند دیگر جایی برای زندگی نداری.» او در ادامه می‌گوید: «بیشتر این خانه‌های تیمی‌با هم در ارتباط هستند و رابط‌های مشترکی دارند. به همین دلیل اگر کسی را از یک خانه بیرون کنند ممکن است، دیگر نتواند عضو گروه دیگری شود.» خانه آن‌ها در اطراف یکی از خیابانهای مرکزی تهران قرار دارد و ساختمان خانه بسیار قدیمی‌است.

صحنه پنجم: فحشای مدرن

«دختران و پسرانی که با ما شروع به کار می‌کنند، حدود ۳ الی ۵ ماه تحت آموزش قرار می‌گیرند.» پرویز و آتوسا، زن و شوهری هستند که دختران و پسران را آموزش می‌دهند تا روش‌های نوین فحشا را ارائه دهند. پرویز می‌گوید: «در چند سال اخیر روش‌های گذشته از مد افتاده است و الان روابط افراد با حضور یک زن و شوهر مد شده است.»
این زن و شوهر یک باشگاه ورزشی دارند که در صبح مخصوص بانوان است و شب‌ها مردان در آنجا ورزش می‌کنند. آتوسا در ادامه می‌گوید: «بیشتر مشتریان را در همین باشگاه پیدا می‌کنیم. نصف در آمد دختر و پسر‌ها نیز مال ما است.» پرویز معتقد است که کار آن‌ها بسیار تخصصی و به روز است و آن‌ها از درآمد خود راضی هستند. آتوسا می‌گوید: «ما ممکن است شبی ۲۰ میلیون تومان بدست بیاوریم و این موضوع باعث شده است که ما به فکر گسترش کارمان نیز بیفتیم»!

پرده دوم

در سالهای اخیر بازار فحشا شکل جدیدی پیدا کرده است. علاوه بر زنان و دختران در بخش‌هایی از تهران دیده شده است که پسران نیز در ازای دریافت پول، خود را به زنان متمول می‌سپارند. حتی خانه‌های تیمی‌پسران نیز شکل گرفته است. این موضوع متاسفانه روز به روز رو به پیشرفت است و بعضی ازمردان و پسران با این کار امرار معاش می‌کنند. به نظر می‌رسد پسران و مردانی که به تن فروشی روی می‌آورند، افسردگی زنان روسپی را تجربه نمی‌کنند. همچنین درآمد بیشتری نیز نسبت به زنان دارند، اما سعی می‌کنند، کارخود را پنهان کنند. ازدواج‌های نامتعارف و غرب زدگی در بعضی از خانواده‌ها باعث شده است که این شکل از تن فروشی شکل گیرد و ریشه این مسائل را می‌توان در فقر فرهنگی و مالی جستجو کرد.

صحنه ششم: سیکس پک عامل مهم

«زن‌ها به سراغ من می‌آمدند و من به دلیل مشکلات مالی پذیرفتم.» سامان مربی بدنسازی است و لیسانس تربیت بدنی دارد. همانطور که سیب زمینی‌های آب‌پز جلوی رویش را می‌خورد، می‌گوید: «چندین بار در خیابان زنان به من پیشنهاد داده بودند. اما من از این کار بدم می‌آمد. اما با بیمار شدن مادرم و هزینه‌های بالای درمان مجبور به این کار شدم.» اکثر دخترانی که از کنار سامان می‌گذرند او را با دقت نگاه می‌کنند.
او ادامه می‌دهد: «اولین بار با خانم بسیار زیبایی که همسر مسنی داشت بودم و برای یک هفته ۱۲ میلیون تومان به من پول داد. همین پول بی زحمت باعث شد که به این کار ادامه دهم.» سامان عامل اصلی درآمد بالایش را سیکس پک و صورت زیبایش می‌داند. او می‌گوید: «من تا زمانی که قصد ازدواج نداشته باشم به کارم ادامه می‌دهم.» سامان این کار را برای مردان بد نمی‌داند، با این حال دوست ندارد کسی از کارش با خبر شود.

صحنه هفتم: پول برای ازدواج

سه نفری باهم زندگی می‌کنند. امیر حسابدار یک شرکت است و ۲۸ سال سن دارد. او از همه جذاب‌تر است و سالهاست بدنسازی کار می‌کند. کمی‌از چایی داخل فنجانش را می‌نوشد و می‌گوید: «من از کاری که انجام می‌دهم، پشیمان نیستم. چندین زن متمول را می‌شناسم که پول خوبی به من می‌دهند.»
کامی‌که پسر دیگر است با خنده در ادامه می‌گوید: «امیر کلی کتاب خوانده است که چگونه با زنان رفتار کند.» امیر با لبخند می‌گوید: «من با علاقه این کار را انجام می‌دهم و سعی می‌کنم ظرافت‌های زنانه را بشناسم. در ازای کاری هم که انجام می‌دهم از ۶۰۰ هزار تومان به بالا می‌گیرم.» کامی‌در ادامه با غیظ می‌گوید: «امیر خوب پول می‌گیرد، چون سیکس پک دارد. اما من از سیصد هزار تومان به بالا می‌گیرم. البته من ترجیح می‌دهم بیشتر مشتریانم زنان زیر ۵۰ سال باشند؛ ولی همیشه دنیا بر وفق مراد من نیست.»

بهروز که با نامزدش تلفنی مشغول حرف زدن بود، قطع می‌کند و می‌گوید: «من ۳ سال است که این کار را انجام می‌دهم، تا پول خوبی برای ازدواجم جمع کنم.» سیگاری روشن می‌کند و ادامه می‌دهد: «کار پردرآمدی است، ولی به همان اندازه حال آدم را بد می‌کند. من اولین بار به خاطر چکی مجبور به این کار شدم و بعد دیدم که از این راه می‌توانم پول سنگینی در بیاورم.» امیر و کامی از کار خود راضی هستند. اما بهروز دوست ندارد نامزدش و هیچکس دیگر از تن فروشی‌اش با خبر شود. او شب‌ها با وحشت اینکه نامزدش از کارش اطلاع پیدا کند بار‌ها از خواب می‌پرد.

صحنه هشتم: مردان فاحشه نیستند

دیوارها، سقف و زمین کافی‌شاپ از جنس چوب است. بوی سیگار و توتون از همه جا می‌آید. فرهاد جامعه شناسی می‌خواند و از شهرستان برای تحصیل به تهران آمده است. او می‌گوید: «من برای تحصیل در تهران به پول نیاز داشتم و روزی در خیابان فرشته قدم می‌زدم، که خانم مسنی بهم پیشنهاد داد.
از آن روز در این کار افتاده‌ام.» فرهاد از ۸۰۰ هزار تومان به بالا می‌گیرد. همانطور که قهوه تلخش را می‌نوشد، ادامه می‌دهد: «هزینه‌های زندگی‌ام از زمانی که به این کار مشغول شدم بسیار افزایش یافته است. چون باید به خودم و لباس‌هایم برسم.» او دیگر نمی‌تواند مثل گذشته زندگی کند به همین دلیل به تن فروشی ادامه می‌دهد. در آخر با لبخندی می‌گوید: «من زن نیستم که فاحشه خوانده شوم. از درآمدم و کارم راضی هستم.» او از زنانی که برده می‌خواهند بیزار است و سعی می‌کند مشتریانش از این نوع نباشند.

پرده آخر

با پاک کردن صورت مسئله نمی‌توان وجود مسئله را انکار کرد. مساله‌ای که امروز به شکل فاجعه‌ای در شهر تبلور یافته است. شاید به جای انکار کل موضوع، بهتر است به فکر یک راهکار باشیم؛ قبل از آنکه خیلی دیر شود.

انتهای پیام

به این محتوا امتیاز دهید: 

میانگین: 2.9 (71 رای)
سیتنا 5
2017-03-12 09:37

دیدگاه‌ها

تصویر عبدالله جعفری اصل
سلام اصل مطلب فراموش شده اینجا مشکلات مالی و اختلاص ها تو جامعه ما داره بیداد میکنه اسمشو گذاشتن فقر فرهنگی و غرب زدگی من خودم ۱۵ سال پیش پذیرش تهران پزشکی بودم با کلی مشکلات ور رفتم الان علاوه بر اینکه نتونستم یه پزشک بشم مشکلات مالی هنوز پاگیرم هستند و ازدواج هم نکردم میدونی چه معضلی هست این ۳۵ سال از زندگی رو همینجور به سر ببری کی میخاد رسیدگی کنه ؟ کی باید زندگی رو بسازیم من تا حدی نقش داشتم اکثر مسله از قوانین کاملا غلط جامعه منشأ میگیره نظر بدین لطفا
ارسال شده توسط عبدالله جعفری اصل در 28 خرداد 02 - 16:38
تصویر حسن حسینی
من یه دختر۳۷ساله هستم که در سال۹۷شخص که قراربود باهام ازدواج کنه بهم تجاوز کرد ,,بهدهافهمیدم که متاهل و دروغ میداده چرا به این سرعت باهاش رابطه برقرار کردی؟!!! فکر کنم شما بجای تحقیق قبل از ازدواج تحقیق بعد از زادواج انجام دادید !! در هر صورت این اشتباهی بوده که مرتکب شدید و حتی یه کار ساده نکردید شناسنامش رو بگیرید یه نگاه به صفحه دومش بندازید !!! امیدوارم دیگران درس بگیرند و اشتباهات شما رو تکرار نکنند
ارسال شده توسط حسن حسینی در 30 مهر 99 - 09:41
تصویر حسن حسینی
در خصوص بحث دادگاه و اثبات جرم همه ما باید بدونیم که اثبات مجرم بودن یا فاحشه بودن یک نفر کار بسیار سختیه در خصوص اون اقایی که مطلب نوشتند که اشتباه از خودشون بوده اولا به 110 زنگ نزدند و معلوم نیست چرا ؟!!! و بد تر از همه اینکه چرا وکیل نگرفتی؟ این بزرگترین اشتباهت بوده
ارسال شده توسط حسن حسینی در 30 مهر 99 - 09:37
تصویر امیر کیهان
اگر واقعا پشیمان شدی وگول خوردی هیچ مردی ازتون دوری نمی کند چرا که زندگی آینده مهم است نه گذشته بعد شما چرا قبل از از دواج به رابطه تن میدهی دختر ها باید بدانند که رابطه قبل از ازدواج به هیچ عنوان باعث ازدواج نمیشود و آن مرد شمارا بچشم زن فاحشه می بیند البته بلانسبت
ارسال شده توسط امیر کیهان در 15 دى 98 - 03:49
تصویر فرشته سقوط کرده
سلام بر عکس ای مطالب من یه دختر۳۷ساله هستم که در سال۹۷شخص که قراربود باهام ازدواج کنه بهم تجاوز کرد ,,بهدهافهمیدم که متاهل و دروغ میداده ,,بعدازشش ماه با شخص دیگری اشنا شدم و از سادگی بیش از اندازم استفاده کرد و یک سال و سه ماه ازم استفاده کرد و باز فهمیدم این یکی هم متاهل,,الان هرکاری می کنم نه می تونم ازدواج کنم و نه می تونم خودمو خلاص کنم ا, این گذشته و نه می تونم خودکشی کنم ,,,, این وسط من نابود شدم ,,به خاطر هوس دو.تا اشغال حق من از زندگی مشترک و فرزند دار شدن خانه و خانواده دارشدن ,,الان من ماندم و یک دنیا حسرت ,,هم این دنیامو از دست دادم و هم اون دنیامو,,,فقط دعا میکنم که از این کابوس نجات پیدا کنم ..
ارسال شده توسط فرشته سقوط کرده در 09 ارديبهشت 98 - 14:09
تصویر مرد
من یک جوان 35 ساله هستم که سال 96 پس از 6 سال زندگی مشترک متوجه شدم همسرم بهم خیانت می کند، از زمانی که به ایشان شک کردم تا زمانی که همه چیز رو مطمئن شوم تقریبا 2 ماه به طول انجامید. روز 10 اسفند 96 ایشون رو در برج یادمان آزادگان کرج در دفتر مردی تنها گرفتم اما متاسفانه به قدری دلهره و ناراحتی داشتم که اصلا به فکر تماس با پلیس 110 نشدم، و پس از برسی کیف و تلفن همراهش مدارک بسیاری دال بر داشتن روابط نا مشروع با افراد متفاوت را پیدا کردم، دو اشتباه بزرگ مرتکب شدم، اول اینکه به خودش همه چیز رو گفتم، وقتی شکایت نامه رابطه نامشروع رو دید، ازش عکس گرفته بود و برای اون پیره مرد فرستاده بود! دوم اینکه به اصرار خانواده ام وکیل نگرفتم، لذا می گفتند فقط طلاقش بده بره!! همان شب ایشان اعتراف کردند که با فردی که من بهش مشکوک بودم در ارتباط بودند، گریه کردن و به من گفتن برو فلانی رو بکش! من اگر جای تو بودم تکه تکت می کردم! اون زندگی ما رو نابود کرد! از خدا خواستم تو نفهمی امشب من توبه کنم! خیلی مسائل رو بازگو کردند، البته بعدا زیر همه حرف ها زدند. که آقای فلانی فکر کرده بود که می خواستین طلاقم بدین! و خانواده ایشون کاملا در جریان روابط دخترشان با مردان بودند و فقط من نمی دانستم!! از مسائل خصوصی خانوادگی شان به همسر سابقم گفته بودن، در مورد لیزر موهای زاید بدن دختر و خانومش گفته بود، تا گاو صندوق بزرگ منزل پدریشان که به اندازه یک اتاق است!! آیا این حرف ها رو من از خودم در آوردم؟ من از کجا باید بدونم داماد اون پیره مرده چطور آدمیه یا اینکه زنش کجا موهای زاید بدنشو زده؟ یا اینکه پدرش فقط پسر کوچیکه رو به اتاق گاو صندوق راه می ده؟؟؟ پیامک های دستورانه آن مرد مانند " ببینمت" این پیامک همکاری هست؟؟؟ یا پیامک "آخ جوووووووووووووووون" اون خانم؟؟ قاضی می فرماید رابطه کاری بوده؟؟؟ آخه 300 بار تماس کاری در یک ماه؟؟ آقای قاضی آیا زنه شما و یا دختر شما هم اگر این رابطه رو داشت باز هم می گفتید کاری بوده تماس ها؟؟؟؟ بعدش هم اون آقا از آشناهای قدیمی بودند که من بهتر می دونستم دزد ناموس هست، و از ابتدا به همسر سابقم هشدار داده بودم، حتی سال 92 با ایشان تماس گرفتم و گفتم دیگه نه برای هانومم کار بیار نه تماس بگیر!!!! اما متاسفانه روابط پنهانی ادامه داشته و من چون خودم کج نمی رفتم اصلا شک نکردم! بعد که همه چیز رو فهمیدم و به اون آقا گفتم، اون آقا بهم گفت من همه جا آشنا دارم هیچ غلتی نمی تونی بکنی! روزی که رفتم دادسرا، رییس دفتر منو از دفتر انداخت بیرون! در صورتی که اصلا حرفی نزده بودم، بعد توی پرونده لیست تماس های پیره مرده رو گذاشته بود زیر!!!!! بعدش قاضی گفت عکس و فیلم بیار اینها مدرک نیست!!!! جالب است بدانید در زمان طلاق از من تعهد محضری خواست که دیگر پیگیر پرونده رابطه نامشروع من نشوی!!! زمانی که من مهریه ایشان را کاملا پرداخت کرده و طلاقشان دادم، ایشان از من بابت افترا شکایت کرده!!!! و قاضی من را مجرم شناخته و برایم حکم شلاق بریده !!!!! باید بزنید، من باید شلاق بخورم که در 6 سال زندگی و 4 سال دوستی نفهمیدم با یک فاحشه زندگی می کنم، این سزای یک مرد احمق است! که زنش را در جامعه رها می کند و به او اعتماد می کند! عجب قانونی! زن شوهر دار مشروع است شب و نیمه شب با مردان متاهل پیامک "جووووووووون" بدهند، من افترا زن شدم؟ از قاضی خواسته بودم تا ریز واریزی های بانکی ایشان را مشاهده کند تا ببیند چرا این افراد این مبالغ را برایش ریختن! 20 میلیون؟؟؟؟ 8 میلیون؟؟ ویلای شمال 160 میلیونی! خیلی از این پول ها بیشتر! متاسفانه اینقدر وضع جامعه خراب است که قضات دستور دارند زیاد داخل این مسایل نشوند! پس چه کسی حق ضایع شده من را باید بگیرد؟؟؟ واقعا این انصاف است؟ این چه دادگاهیست؟ این چه عدالتیست؟
ارسال شده توسط مرد در 08 ارديبهشت 98 - 02:05
تصویر حسن
کسانی که لذت دنیا را بر گزیده اند قبر وقیامت را فراموشکرده اند وزنان دنیا رابر حور های بهشتی برگزیده اند .این لذت کوتاه دنیوی میگذرذ و جایگاهشان در قیامت جهنم ابدی می باشد ..
ارسال شده توسط حسن در 03 فروردين 98 - 16:03
تصویر میلاد
زندگی خیلی سخت شده . واقعا هیچ کس این کار زشت و ناپسند رو از روی میل اختیار انجام نمیده . خدا آخر عاقبیت همه رو به خیر کنه انشاالله
ارسال شده توسط میلاد در 30 دى 97 - 15:05
تصویر حمید
فقر و بی فرهنگی عامل هر جور فسادی است! فقر مفعول و بی فرهنگی فاعل!
ارسال شده توسط حمید در 20 آذر 97 - 13:12
تصویر مصطفی
خدا همه را هدایت کند تا از این کار پست کثیف دور بشود و از راهی درست امرار معاش. بکند من یک کار ساده استم دارم کار میکنم حقوقی که در می آورم ناچیز است مثل آدم های پول دار نمی تونم بخورم. وبپوشم. اما با آرامش در کنار خانواده ام به ان چی که میخورم ومیپوشم از خداوند. راضی استم حتا مستاجر هم استم. بازم خدا روزی من وخوانوادم را میرسونه. و. هزار. بار. شکر. پس. برادر. وخواهر. عزیز هیچ ثروتی و هیچ پولی. احترام و پاکدامنی نمی‌شود تازه این کار کثیف. نور چهره و انسانیت را از بین می رود هنوز. فرست است توبه کنید و به بارگاه الله تعالی. دعا کنید تا. مورد رحمت خداوند متعال قرار گرید شماببخشند از این که وقت شما را گرفتم معذرت‌میخواهم
ارسال شده توسط مصطفی در 18 آذر 97 - 21:47
تصویر سپیده
خدا لعنت کنه همچین ادمایی رو که باعث زندگی بقیه میشن کاش خدا دست هر هرزه ای رو برا همسرش رو کنه که حداقل طرف مقابل به پای یه هرزه نشینه و بره دنبال زندگیش
ارسال شده توسط سپیده در 24 تير 97 - 15:35
تصویر حقیقت
مردانی که تن فروشی میکنند در ازدواج، گرفتار زنان تنفروش مثل خودشان میشوند. اما هر دو به هم دروغ میگویند. مرد مومن برای زن مومن. فاحشگی، زن و مرد ندارد. هر دو خلاف است.
ارسال شده توسط حقیقت در 27 فروردين 97 - 21:33
تصویر دیانت
امام زمان انشالله با ظهورشان همه این معضلات را حل خواهند کرد
ارسال شده توسط دیانت در 23 اسفند 95 - 09:01

افزودن دیدگاه جدید